❤ ‿❤ اشک باران ❤ ‿❤ عاشقانه و عارفانه |
|||
در انحنای تنهایی خویش… بین ماندن و رفتن… بین بودن و نبودن… بین نیاز و استغنا… بین خاموشی و فریاد… رفتن را برمی گزینی. حسی گنگ و نامفهوم با معنایی به وسعت اندوه تو را در بر می گیرد و بغضی خاموش گلویت را می فشارد. میشکنی میشکنی و از مرور خاطره ها خیس می شوی. خوب می دانی که از خستگی حرف های بر دل مانده مچاله خواهی شد ولی می روی و سکوت پیشه می کنی و آنقدر غرق در این سکوت می شوی که می خواهی سکوتت را فریاد کنی، با تمام وجودت فریاد کنی ولی می دانی آری خوب میدانی که سکوت را نمی توان فریاد زد. و ای کاش کسی معنای این سکوت را می فهمید… www.ashkbaran.loxbolg.com جمعه 29 آذر 1392برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : reza
میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,هوای سرد ,صدای موج
انتظار انتظار انتظار..
به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,
نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,
نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است www.ashkbaran.loxbolg.comصفحه قبل 1 صفحه بعد آرشيو وبلاگ پيوندها
|
|||
|